کد مطلب:234558 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:230

چگونگی تلازم عقلی معجزه و صحت ادعای رسالت
هر موجود خارجی به لحاظ هویت عینی اش، در حقیقت از آیات پروردگار و گواه بر این است كه وجود یافتن آن به خودی خود محال است، نیز صدور آن موجود از كسی جز پروردگار عالمیان غیر ممكن. به همین شكلی هر موجود خارجی كه خلاف عادت معمول بشری باشد، معجزه ای است كه آیت نبوت است، به گونه ای كه وجود یافتن خود به خودی آن غیر ممكن است، و محال است كه از كسی جز پیامبران صادر شود. گفتنی است: صدور معجزه از پیامبران موجودی است كه همچون دیگر موجودات عالم امكان، آفریده ی خدای رب العالمین است.

استعمال واژه ی آیت درباره معجزه كه آیت رسالت است، بهترین تعبیر در این زمینه است. زیرا هویت خارجی به این امر دلالت می كند كه آورنده اش همان پیامبری است كه خداوند برای هدایت انسانها فرستاده است و این یك دلالت حقیقی است، نه دلالتی از نوع نشانه های قراردادی و اعتباری باشد؛ یعنی هر امری كه در مورد یكی



[ صفحه 177]



از انسانها به لحاظ طبیعت بشری صادق باشد باید بر اصل طبیعت آنها نیز صدق كند، و طبیعی است هرگاه اطلاق امری بر طبیعت بشری صادق باشد، بر تمامی افراد این مجموعه نیز صادق است، به طوریكه آن امر نمی تواند بر یك فرد صدق كند و بر افراد دیگر نه.

بدین ترتیب اگر امری بر یكی از افراد بطور معین و خاص صادق باشد، ولی بر دیگر افراد بشری صادق نباشد، گواه عقلی بر این مطلب است كه عاملی خاص كه ویژه آن فرد بوده، سبب گردیده صدور آن امر به نحو خاص به وی اختصاص یابد و آن طبیعت مشترك كه در او و سایر افراد جریان دارد، در صدور آن فعل نقشی ندارد.

پس از آنجا كه این ویژگی فقط در این فرد یافت می شود، نه دیگر افراد، آن امر خاص نیز فعلی ویژه است كه تنها از او سر می زند و امكان صدور از ناحیه دیگران ندارد.

چون هر سبب خاص (خصوصیت فرد معین) باشد، مسبب (صدور امر ویژه از فرد معین) هم به دنبال آن یافت می شود. از طرفی چون معجزه از اشخاص خاصی صادر می شود و از معاصران یا پیشینیان وی امكان صدور چنین عملی نیست، به گونه ای كه چیزی شبیه معجزات پیامبران از افرادی كه به مقام نبوت نرسیده اند، به چشم نخورده است، زیرا اگر معجزه ای از غیر پیامبر صادر شده بود، قطعا ظهور داشت. چون فرض بر این است كه معجزه امری خلاف معمول بشر است و مردم برای ثبت چنین اموری انگیزه های بسیاری دارند؛ از این رو انحصار صدور معجزه از افراد به خصوص، گواه عقلی بر این است كه صدور معجزه از این افراد به سبب جنبه بشریت آنان نیست، و امور بشری همچون غذا خوردن و رفت و آمد پیامبران در بازار، به هیچ وجه به توانایی آنها در آوردن معجزه ارتباطی ندارد.

پس این سخن درباره ی آنان نادرست و نارواست: (ما أنت الأ بشر مثلنا) [1] .



[ صفحه 178]



نمی توان گفت كه چگونه این افراد معمولی به انجام معجزات موفق می شوند؟ چون صدور معجزه از آنان به سبب ویژگی آنان است، به طوری كه تنها آنان مخاطب وحی واقع می شوند و به دیگران وحی نمی شود.

این ویژگی كه در پیامبران هست، از نوع نبوغ فكری و رشد عقلی بشری نیست. زیرا چنان كه گذشت، معجزه از امور فكری نیست كه بتوان از طریق تعقل آن را یاد گرفت؛ همچنان كه پیش از این نیز اشاره شد كه معجزه در دستان غیر پیامبر جریان نمی یابد. ممكن است كسی هم كه از نبوغ فكری برخوردار است، بتواند امور خارق العاده انجام دهد، ولی از كسی كه پیامبر نیست، صدور معجزه ممتنع است.

افزون بر این، مردم تنها در صورتی به پیامبران ایمان می آورند كه دعوت آنها همراه با معجزه باشد. به همین جهت خداوند پیامبران را با سلاح معجزه تجهیز ساخته است و مردم نیز در برابر اعجاز آنان خضوع می كنند. قرآن نیز مؤید این مطلب است.

آیات قرآن به روشنی دلالت دارد كه معجزه، نشانه و گواهی عقلانی برای نبوت پیامبران است و میان وجود معجزه و صحت ادعای پیامبران برای رسالت، تلازم عقلی هست. حال اگر معجزه از پیامبر صادر شود و مجری این امر خارق العاده نابغه ای باشد كه كسی به پایه نبوغ وی نمی رسد، به طوری كه این فرد نابغه توانسته است كار خارق العاده ای انجام دهد كه پیش از این كسی شبیه آن كار را انجام نداده باشد، قطعا این امر خارق العاده كه از او صادر شده است، چیزی جز معجزه است. زیرا هر كاری كه از مدعیان دروغین و بدكار نبوت سرزند، ساختگی و محصول محاسبات ذهنی آنهاست.

افزون بر آنكه صدور معجزه از طریق چنین افرادی با حكمت خداوند منافات دارد. زیرا حكمت او می طلبد كه امور، متقن و استوار تحقق یابند. پس چگونه ممكن است حكمت الهی اجازه دهد موجودات خارجی در برابر انسان بدكار و



[ صفحه 179]



دروغگو، فرمانبردار شوند، آنان انسانهای گمراهی هستند كه با ادعای دروغین پیامبری، مردم را گمراه ساخته، فریب می دهند و آنان را از نور به ظلمت می كشانند.

از طرف دیگر، صدور معجزه از انسانی شریر و دروغگو با برهانی كه حضرت رضا علیه السلام در خصوص اثبات نبوت به وسیله اعجاز مطرح كرد؛ منافات دارد. زیرا تنها راه شناخت پیامبر و اثبات صدق ادعای وی همان معجزه است. پس اگر این اعجاز از انسان تبهكار دروغگو نیز سرزند، نیز اگر معجزه فقط به انسانهایی كه در مسیر گمراهی و هوس نبوده، بر مبنای خواهشهای نفسانی خود سخن نمی گویند، اختصاص نداشته باشد، با چنین فرضی معجزه نمی تواند گواه عقلانی برای اثبات نبوت باشد؛ ولی این فرض باطل است. زیرا چنان كه گفته شد میان اعجاز و اثبات صحت نبوت پیامبران تلازم عقلی هست. افزون بر آنكه نقل نیز مؤید این تلازم است. چنان كه بسیاری از آیات قرآن، ارتباط ضروری میان معجزه و اثبات نبوت را بیان می كند.

بنابر این معجزه یك نشانه و گواه عقلی برای اثبات نبوت است، و هر پیامبری نبوت خود را به كسانی كه او را به سمت پیامبر نمی شناسند، از طریق معجزه ثابت می كند، چون شناخت پیامبری كه خلیفه ی خداوند است، به سان شناخت خداوندی است كه پیامبران خلیفه اویند. از این جهت همان گونه كه شناخت خداوند سبحان به شیوه های مختلف تحقق می پذیرد كه بعضی روشن تر است، شناخت پیامبر نیز راههای گوناگونی دارد كه بعضی بهتر و مطمئن تر و محكم تر است. برای مثال، ممكن است شناخت خدای متعالی از طریق ذات او و بدون هیچ واسطه ای تحقق یابد، چنان كه شیوه صدیقین در توحید چنین است. نیز ممكن است خدا را از راه معرفه النفس شناخت، به گونه ای كه شناخت نفس نردبانی برای شناخت خدا باشد؛ چنان كه گروهی از انسانها برای رسیدن به شناخت باری تعالی از تعمق در



[ صفحه 180]



نفس استفاده می كنند. گاهی نیز ممكن است موجودات آفاقی و آفریده های الهی وسیله ای برای شناخت خدا شوند، چنان كه عده ای با تعمق در مخلوقات سعی در شناخت خداوند دارند.

شناخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز به همین شكل است. گاهی پیامبر را از طریق نبوت او می شناسند؛ یعنی انسانی كه با پیامبر رو به رو می شود، به چنان مقامی رسیده است

كه آنچه را پیامبر می بیند، او نیز مشاهده می كند، و هر صدایی را كه پیامبر می شنود او نیز می شنود، با این تفاوت كه وی به مقام نبوت نرسیده است. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: و لقد كان صلی الله علیه و آله و سلم یجاور فی كل سنه بحراء، فأراه و لا یراه غیری، و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام غیر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه و أنا ثالثهما. أری نور الوحی و الرساله و أشم ریح النبوه، و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله و سلم، فقلت: یا رسول الله! ما هذه الرنه؟ فقال صلی الله علیه و آله و سلم: هذا الشیطان قد آیس من عبادته، انك تسمع ما أسمع، و تری ما أری، إلا أنك لست بنبی و لكنك لوزیر و إنك لعلی خیر. [2] .

پیامبر مدتی از سال را كوه نشین حرا می شد و تنها من او را می دیدم و هیچ كس جز من او را نمی دید، در آن روز غیر از خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خانه ای نبود كه اسلام در آن راه یافته باشد، در این خانه پیامبر و خدیجه و من نفر سوم بودم كه اسلام را

پذیرفته بودیم، من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی عطر نبوت را می بوییدم. هنگام نزول وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صدای نعره ی شیطان را شنیدم و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم: این نعره چیست؟ ایشان پاسخ داد: این شیطان است كه از پرستش خویش نا امید گردیده. ای علی! آنچه را من می شنوم، و می بینم، تو نیز می شنوی و می بینی! با این تفاوت كه تو پیامبر نیستی، بلكه وزیر من هستی و بر مسیر خیر قرار



[ صفحه 181]



داری.

این شیوه شناخت پیامبر، همچون حضرت علی علیه السلام، شیوه ی صدیقین برای شناخت خداست.

راه دیگر آن است كه فرد در نفس خود معجزه ای ببیند؛ یعنی پیامبر با اذن خداوند در جان شخص تصرف كند و حجابها را كنار زند و غبار جان او را بزداید، تا آنجا كه صدای تسبیح سنگ را بشنود یا پس از مرگ باطنی جانش در او تصرف كرده، به او حیات بخشیده، او را زنده گرداند و موارد دیگر از نشانه های نفسی كه به نحو اعجاز در جان آنها جریان می یابد.

راه دیگر برای شناخت پیامبر آن است كه شخص از طریق مشاهده معجزات در خارجی به صحت ادعای پیامبر پی برد؛ مانند تصرف در اجرام آسمانی چون ماه یا پدیده های زمینی چون دریا وآتش و باد و...؛ (اقتربت الساعه و انشق القمر) [3] كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با اشاره دست ماه تمام را دو نیم كرد و نیز (فاضرب لهم طریقا فی البحر یبسا) [4] ، به معجزه ی حضرت موسی علیه السلام اشاره می كند كه با زدن چوب دستی به آب دریا، دریا را شكافت و جاده ای خشك در میان آن بازكرد.

نیز (غدوها شهر و رواحها شهر) [5] ، به معجزه ی حضرت سلیمان اشاره می كند كه خداوند باد را مسخر او كرد. نیز (یا نار كونی بردا و سلاما علی ابراهیم) [6] ، به سرد شدن آتش برای حضرت ابراهیم اشاره می كند. نیز (فخسفنا به و بداره الأرض) [7] ، به فرورفتن قارون و خانه اش به قعر زمین اشاره می كند. از این نوع است روایت حضرت علی علیه السلام كه اعجاز حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم را در خصوص درخت بیان می كند: رسول



[ صفحه 182]



خدا صلی الله علیه و آله و سلم به درخت فرمود: یا أیتها الشجره ان كنت تؤمنین بالله و الیوم الاخر و تعلمین أنی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فانقلعی بعروقك حتی تقفی بین یدی باذن الله. فوالذی بعثه بالحق، لانقلعت بعروقها و جاءت و لها دوی شدید و قصف كقصف أجنحه الطیر حتی وقفت بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مرفرفه و ألقت بغصنها الاعلی علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ببعض اغصانها علی منكبی وكنت عن یمینه صلی الله علیه و آله و سلم.

فلما نظر القوم الی ذلك قالوا علوا و استكبارا: فمرها فلیأتك نصفها و یبقی نصفها. فأمرها بذلك فأقبل الیه نصفها كأعجب اقبال و أشده دویا، فكادت تلتف برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. فقالوا كفرا و عتوا: فمر هذا النصف فلیرجع الی نصفه كما كان، فأمره صلی الله علیه و آله و سلم فرجع. فقلت أنا: لا اله إلا الله، انی أول مؤمن بك یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و أول من أقر بأن الشجره فعلت ما فعلت بأمر الله تعالی تصدیقا بنبوتك و اجلالا لكلمتك [8] ؛ [هنگامی كه سران قریش از حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم معجزه طلبیدند و از ایشان خواستند كه درخت با صدای ایشان از جا كنده شود و پیش او بیاید. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ درخواست آنان فرمود: خداوند بر همه چیز قدرت دارد. آنگاه با اشاره به درخت فرمود:] «ای درخت، اگر به خدا و روز قیامت ایمان داری و می دانی كه من پیامبر خدا هستم، از ریشه كنده شو و به فرمان و اذن خداوند پیش روی من بایست. سوگند به كسی كه پیامبر را به حق برانگیخت، درخت با ریشه هایش از زمین كنده شد و جلو آمد و به شدت نعره زد و چون پرندگان كه در حال بال زدن هستند، صدای به هم خوردن شاخه هایش در فضا پراكنده شد، جلوتر آمد و پیش روی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایستاد و شاخه هایش همچون بالهای پرندگان به هم خورد، شاخه بلند خود را بر دوش پیامبر و بعضی از شاخه هایش را برشانه های من انداخت، در حالی كه من سمت راست پیامبر ایستاده بودم.

قریش با مشاهده این وضعیت از روی كبر و غرور گفتند: به درخت فرمان ده نصفش جلو آید و نیم دیگرش در جای خود بماند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داد. در این



[ صفحه 183]



هنگام نیمی از آن با وضعی شگفت آور و صدایی شدید به پیامبر نزدیك شد و به گونه ای كه حضرت را در میان خود گرفت.

باز هم قریش از روی كفر و طغیان گفتند: فرمان ده این نصف بازگردد و به نصف دیگر بپیوندد و درخت به صورت آغازین خود درآید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور فرمود و درخت نیز چنین كرد. من گفتم: معبودی جز خدای یگانه نیست. ای پیامبر! من

نخستین كسی هستم كه به تو ایمان آوردم و اولین فردی هستم كه اقرار می كنم: درخت با فرمان خدا برای تصدیق نبوت و بزرگداشت دعوت تو، آنچه را خواستی انجام داد.

شرف الدین ابو عبدالله محمد بن سعید البوصیری در قصیده ای به نام «ستارگان درخشان در ستایش بهترین مردم» كه به قصیده «البرده» مشهور است، به این معجزه و معجزاتی از این دست اشاره می كند و چنین می سراید:



جاءت لدعوته الاشجارساجده

تمشی الیه علی ساق بلا قدم



كانما سطرت سطرا لما كتبت

فروعها من بدیع الخط فی اللقم



مثل الغمامه أنی سار سائره

تقیه حر و طیس للهجیرحمی



و ما حوی الغار من خیر و من كرم

وكل طرف من الكفار عنه عمی



ظنوا الحمام و ظنوا العنكبوت علی

خیر البریه لم تنسج و لم تحم



وقایه الله أغنت عن مضاعفه

من الدروع و عن عال من الاطم



ما سامنی الدهر ضیما و استجرت به

الا و نلت جوارا منه لم یضم



ولا التمست غنی الدارین من یده

الا استملت الندی من خیر مستلم



لاتنكر الوحی من رؤیاه ان له

قلبا اذا نامت العینان لم تنم



تبارك الله ما وحی بمكتسب

ولانبی علی غیب بمتهم



كم أبرأت و صبا باللمس راحته

و اطلقت أربا من ربقه اللمم



واحیت السنه الشهباء دعوته

حتی حكت غره فی الاعصر الدهم





[ صفحه 184]





بعارض جاد أو خلت البطاح بها

سیبا من الیم او سیلا من العرم [9] .



آری معجزه عقلا با نبوت ملازم است و هر معجزه ای از نبوت پیامبری خبر می دهد و اگر كسی برای اثبات نبوت به اعجاز استدلال كند، در حقیقت برهان عقلی آورده است كه یقین آور است. این مطلب، چنانكه گذشت، از تفسیر معجزه و تلازم عقلی معجزه و نبوت، به خوبی استنباط می شود. افزون بر آنكه صدور معجزه از هر انسانی جز پیامبر محال است و این استحاله در هر زمانی (گذشته، حال، آینده) همچنان محقق است.

بهترین دلیل برای این مطالب كلام حضرت رضا علیه السلام است كه به نوعی شرحی كامل بر مطلب یاد شده ارایه می فرماید. حضرت در سر تنوع معجزات و اینكه هر پیامبری اعجاز ویژه خود را دارد، با ابن سكیت سخن می گویند. ابن سكیت به ایشان عرض می كند: چرا خدای والا موسی بن عمران را با عصا و دست درخشنده و ابزار سحر برانگیخت، ولی عیسی را با طب و محمد صلی الله علیه و آله و سلم را با معجزه ای همچون كلام و سخنان خود؟ حضرت ابوالحسن الرضا علیه السلام فرمود: ان الله تبارك و تعالی لما بعث موسی علیه السلام كان الأغلب علی أهل عصره السحر فأتاهم من عند الله عزوجل بما لم یكن فی وسع القوم مثله، و بما ابطل به سحرهم و أثبت به الحجه علیهم؛ و ان الله تبارك و تعالی بعث عیسی علیه السلام فی وقت ظهرت فیه الزمانات و احتاج الناس الی الطب، فأتاهم من عندالله عزوجل بما لم یكن عندهم مثله و بما أحیی لهم الموتی و أبرأ لهم الأكمه و الأبرص باذن الله عزوجل و أثبت به الحجه علیهم؛ و ان الله تبارك و تعالی بعث محمدا صلی الله علیه و آله و سلم فی وقت كان الأغلب علی أهل عصره الخطب و الكلام (و اظنه قال: و الشعر) فأتاهم من كتاب الله عزوجل و مواعظه و أحكامه ما أبطل به قولهم و أثبت به الحجه علیهم.

فقال ابن السكیت: تالله ما رأیت مثلك الیوم قط [10] ؛ خدای بزرگ در زمانی



[ صفحه 185]



موسی علیه السلام را به پیامبری برانگیخت كه بیشتر مردم اهل سحر و جادو بودند، به این جهت خداوند امری را در اختیار موسی علیه السلام قرار داد كه شبیه آن در توان هیچ یك از آنها نبود و معجزه ای انجام داد كه با آن سحر ساحران را باطل و حجت را بر ایشان تمام كند.

به همین ترتیب حضرت عیسی علیه السلام در زمانی برانگیخته شد كه بیماریهای واگیر شیوع پیدا كرده بود و مردم نیاز شدیدی به طب داشتند. به این جهت خدای والا عیسی علیه السلام را با معجزه ای فرستاد كه مردم توان آوردن مانندآن را نداشتند؛ او مردگان را زنده می كرد و كور مادرزاد و جذامی را به اذن خداوند شفا می داد و بدین سان حجت را بر ایشان تمام می كرد.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در عصری به پیامبری برانگیخته شد كه اغلب مردم اهل سخن راندن و كلام پردازی بودند (ابن سكیت می گوید: گمان می كنم حضرت رضا علیه السلام به رواج شعر در آن زمان نیز اشاره كرد). بدین سان خدای والا قرآن را همراه با موعظه و احكام فرو فرستاد و همه سخنان و خطبه های پوج آنان را باطل ساخت و بدین سان حجت را بر مردم تمام كرد.

ابن سكیت پس از شنیدن این سخنان به ایشان علیه السلام عرض كرد: به خدا سوگند تاكنون كسی را مثل شما ندیده ام كه چنین استدلال كند.

باید توجه داشت كه امور خارق العاده دو قسم اند: گاهی امر خارق العاده در قالب صنعتی است كه پیش از این متداول نبوده است، ولی پس از مدتی این صنعت رشد كرده، تكامل می یابد تا جایی كه به نقطه اوج خود می رسد. در این هنگام این امر خارق العاده برای دانشمندان اهل فن امری كاملا مبتذل و بی ارزش جلوه می كند. اگر چه ممكن است برای سایر مردم كه به این حرفه آگاهی ندارند، قابل دستیابی نباشد. اما گاهی امر خارق عادت از نوع معجزات الهی است كه همچون خورشیدی درخشان از مغرب صنایع بدیعی مانند سحر و جادو طلوع می كند و ارزش آن صنایع



[ صفحه 186]



را از بین می برد و با فریاد غیبی خود نعره ای بر سرآنان كشیده و می گوید: ای جادوهای كوچك و ناچیز به خانه هایتان داخل شوید تا مبادا سلیمان معجزات و سربازانش شما را لگدكوب كنند. از طریق این فریاد بلند معجزات است كه اعجاز از سحر و جادو ممتاز می شود. چون معجزه به هیچ یك از این بازیهای جادویی شباهت ندارد. گر چه در نگاه نخست برای كسانی كه با فن معجزه آشنا نیستند، شباهتهایی میان آن دو به نظر می رسد، ولی در حقیقت هیچ امر خارق العاده ای همچون معجزه نیست.

پس اگر در زمانی پیشه سحر و جادو یا هر حرفه دیگر پیشرفت كرده، به اوج خود برسد و در عین حال نشان نبوت یعنی معجزه به دست پیامبر ظهور كند، كسانی كه در آن صنایع آگاهی و مهارت داشته باشند، حقیقت معجزه را می شناسند و به خوبی می دانند كه معجزه از امور طبیعی و محصول فكر و ذهن آدمی نیست، بلكه معجزه از مواهب و نمودهای فرا طبیعی و میراثی است از عالم غیب در این صورت نمی توانند درباره شناخت معجزه به نادانی تظاهر كنند یا به نابینایی چشمانشان وانمود كرده، حقانیت معجزه را نبینند. چون تشخیص بلندی آسمان از پستی زمین و بازشناسی آفتاب از ستارگان كوچك و كم نور، كار دشواری نیست.

شاهد این سخن فرموده است: (قال لهم موسی ألقوا ما أنتم ملقون، فألقوا حبالهم و عصیهم و قالوا بعزه فرعون أنا لنحن الغالبون فألقی موسی عصاه فاذا هی تلقف ما یأفكون فألقی السحره ساجدین، قالوا امنا برب العالمین، رب موسی و هرون). [11] ساحران فرعونی حقیقت اعجاز موسی را دریافتند، زیرا آنان در سحر وجادو مهارت داشتند و می دانستند آنچه خود انجام می دهند، سحری دروغین و



[ صفحه 187]



جادویی ظاهری است؛ (و لا یفلح الساحر حیث أتی) [12] ؛ ساحران را بهره ای از رستگاری و پیروزی نیست. پس آنچه حضرت موسی علیه السلام انجام می داد، در حقیقت آیه ای عقلی بر اثبات نبوت خود بود. از این رو ساحران به او ایمان آوردند، ولی طاغوتیانی كه زندگی دنیایی را بر آخرت خویش ترجیح می دادند، با آنكه در باطن خود به حقانیت موسی علیه السلام اعتقاد داشتند، او را انكار كردند و بدین سان با وجود دلیل روشنی همچون معجزه به هلاكت ابدی رسیدند. همچنان كه مؤمنان نیز از روی بصیرت و بینش نجات یافتند و در حالی كه به موسی علیه السلام ایمان آوردند، از روی دلیل روشن حیاتی تازه یافتند. آری معجزه نشان عقلی برای اثبات نبوت است. از این جهت باید شیوه دلالت آن بر نبوت كاملا محكم و استوار باشد و هیچ شبهه ای به آن راه نیابد. این در صورتی است كه بتوان از طریق معجزه برای اثبات نبوت استدلال كرد. این استدلال زمانی صحیح است كه استدلال كننده بداند، آنچه را مدعی نبوت به عنوان معجزه انجام می دهد، حقیقتا از امور خارق عادت فرا طبیعی است. این امر نیز منوط به رشد نهایی صنایع خارق العاده است تا بدین سان دلالت معجزه برای اثبات نبوت كامل، و معلوم شود كه معجزه از اموری نیست كه صنعت بشری آن را ساخته و پرداخته باشد. زیرا اگر ساخته دست بشر بود، بسیاری از مدعیان، به آوردن آن توانا بودند و در برابر مبارز طلبی های پیامبران برای انجام دادن كاری مانند معجزاتشان، پاسخ مثبت می دادند؛ اما تاكنون هیچ كس نتوانسته است كاری شبیه به معجزات انجام دهد و هرگز چنین كاری صورت نمی پذیرد. از این رو به طور قطع معلوم می گردد كه معجزه آیت الهی است كه برای اثبات صدق ادعای رسالت پیامبران رخ می دهد.

روایت ابا بصیر مؤید این مطلب است كه از امام جعفر صادق علیه السلام پرسید: چرا خداوند والا به پیامبران و رسولانش و نیز به شما (ائمه اطهار) قدرت بر انجام معجزه را داده است؟ حضرت علیه السلام در پاسخ وی فرمود: لیكون دلیلا علی صدق من أتی به،



[ صفحه 188]



و المعجزه علامه لله لا یعطیها الا أنبیاءه و رسله و حججه، لیعرف به صدق الصادق من كذب الكاذب [13] ؛ خداوند عزوجل معجزه را به پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام عطا كرد تا دلیلی بر صدق گفتارآورنده معجزه باشد. معجزه آیت خداوند است كه تنها به پیامبران و حجتهای خود می دهد، تا به وسیله آن راستی راستگویان و دروغ دروغگویان روشن گردد. دلالت معجزه بر صدق ادعای نبوت هنگامی تمام است كه واجد مبادی و مقدمات ویژه خود باشد. این مقدمات پیش از این، از بیان حضرت رضا علیه السلام استنباط گردید؛ از این رو آوردن آیتی كه دیگران از انجام شبیه آن ناتوان باشند، در حقیقت همان مقام مكنون است كه تنها پاكان به آن دست می یابند،همچنان كه نبوت نیز مقامی است كه ویزه پاكان درگاه خداست و نیز همان گونه كه خداوند سبحان می داند كه رسالت خود را به چه كسی واگذارد، به خوبی می داند كه چگونه معجزه را آشكار سازد و در چه زمان و مكانی اجازه آوردن معجزه را بدهد. زیرا (ما كان لرسول أن یأتی بآیه الا باذن الله لكل أجل كتاب) [14] ؛ هر پیامبری تنها به اذن خداوند معجزه خود را آشكار می كند. از این جهت اعجاز و نبوت با یكدیگر تلازم دارند، این تلازم در عالم خارج بروز می كند، كه ظرف تحقق اعجاز و نبوت همراه با یكدیگر است و نیز در عالم ذهن كه حقانیت هر دو (اعجاز و نبوت) به اثبات می رسد، ظهور می یابد، بدین سان معجزه و نبوت تا زمانی كه تكلیف باقی است، از یكدیگر جدا نمی شوند. بنابراین برای شبهات متعددی كه فخر رازی در كتاب البراهین [15] آورده است، فرصتی نمی ماند؛ اگر چه او كوشیده این شبهات را با مبانی و اصولی كه خود پذیرفته است، حل كرده، پاسخ دهد.

حضرت رضا علیه السلام عقلی اعجاز و نبوت را تصدیق و به آن اعتراف كرده اند و



[ صفحه 189]



اساسا نبوت عامه پیامبران را به وسیله این تلازم ثابت كرده اند. به رأس الجالوت فرمود: ما الحجه علی ان موسی علیه السلام ثبتت نبوته؟؛ به چه دلیلی پیامبری حضرت موسی ثابت می شود؟ مرد یهودی پاسخ داد: موسی علیه السلام چیزی آورد كه هیچ یك از پیامبران پیشین آن را نیاورده بودند. حضرت رضا علیه السلام به او فرمود: مثل ماذا؛ برای گفته خود مثالی بزن. او گفت: معجزات موسی علیه السلام شكافتن دریا و تبدیل كردن عصا به اژدهایی بود كه حركت می كرد و جوشیدن چشمه ها از سنگی كه موسی علیه السلام به آن ضربه زده بود و بیرون آوردن دست خود در حالی كه درخشنده و نورانی شده بود و دیگر نشانه هایی كه مردم توان انجام دادن آن را نداشتند.

حضرت رضا علیه السلام به یهودی فرمود: صدقت اذا كانت حجته علی نبوته انه جاء بما لا یقدر الخلق علی مثله، أفلیس كل من ادعی انه نبی ثم جاء بما لا یقدر الخلق علی مثله، وجب علیكم تصدیقه؟ [16] .

سخنان تو درست است؛ اما اگر دلیل حضرت موسی بر پیامبری اش چیزی است كه مردم قادر به انجام مثل آن نیستند، آیا نباید هر كسی كه ادعای پیامبری می كند و كاری انجام می دهد كه مردم توان انجام مثل و مانندآن را ندارند. مورد تصدیق شما واقع شود، به گونه ای كه بر شما واجب باشد سخن و ادعای او را بر پیامبری بپذیرید؟

شرح این مطلب كه مبتنی بر بیان تلازم عقلی میان معجزه و نبوت است و مورد تأئید و تصدیق حضرت رضا علیه السلام نیز هست، در مباحث پیشین به تفصیل مطرح گردید.

از آنچه گذشت، این مطالب روشن می گردد:

1. معجزه نشانی عقلی برای اثبات نبوت است، به گونه ای كه اعجاز ملازم با نبوت است.

2. معجزه از هیچ انسانی جز پیامبران سرنزده است و پس از انجام معجزه نیز



[ صفحه 190]



كسی جز پیامبر قادر به آوردن آن نیست.

3. فطرت مردم معجزه را گواهی بر صحت ادعای پیامبران می داند و قرآن نیز مؤید این دریافت فطری است.

4. معجزه تنها راه برای شناخت پیامبر است، برای كسانی كه پیامبر را از بهترین و محكمترین راه یعنی شناخت شهودی شناسایی نكنند.

5. گاهی معجزه از طریق تصرف پیامبر در جان اشخاص صورت می پذیرد و گاهی با تصرف پیامبر در موجودات خارجی.

6. معجزه بر اساس پیشرفت علوم و صنایع بشری گونه گون می شود. چون تنوع معجزه شناخت آن را آسان تر می كند. همچنانكه دانشمندان علوم پیشرفته، به جهت مناسبت معجزه با آن فنون، از دیگر مردم، آگاهی بیشتری در خصوص واقعیت معجزه دارند. به این جهت مردم در شناخت معجزه به آنان رجوع می كنند، مانند رجوع جاهلان به دانایان.

7. معجزه - همچون اصل نبوت - مقام مكنونی است كه تنها پاكان بشر به آن دست می یابند. بنابراین خداوند والا خود بهتر می داند كه در چه موردی اذن و فرمان اعجاز را صادر كند، چنانكه او خود بهتر می داند كه در چه جایگاهی رسالتش را قرار دهد.

8. اگر معجزه از امور مادی باشد، به گونه ای كه اعجاز در ماده حلول كند همچون صورت كه در ماده حلول می كند یا اعجاز بر ماده عارض شود، همچون عرضیات كه بر جواهر عارض می شوند یا اعجاز با ماده متحد شود، همچون نفس كه با بدن اتحاد می یابد، در هر صورت باید یك سبب نزدیك مادی داشته باشد. حتی اگر معجزه سبب بعید غیر مادی هم داشته باشد، قطعا یك سبب مادی هم در آن دخالت دارد. زیرا ممكن نیست موجود مادی بدون علت مادی پدید آید. البته گاهی شناخت این سبب مادی ممكن است و گاهی ناممكن. شاید بدین جهت بعضی از



[ صفحه 191]



اساتید ما قدس سرهم معتقد بود كه بعضی از معجزات علت طبیعی دارند، ولی برخی از آنها

علت طبیعی ندارند؛ همچون زنده كردن مردگان یا رویاندن درخت یا حیات بخشیدن سریع به درخت با باردار كردن درخت بی ثمر در مدت زمان كوتاه، كه همگی بدون دخالت علت مادی صورت گرفته است. [17] .

فقدان علت مادی به این معنا نیست كه چنین معجزاتی اساسا سبب مادی ندارند. چون پیش از پیدایش هر پدیده مادی قطعا ماده ای بوده است كه استعداد و قوه آن پدیده را در خود داشته است و نیز زمان خاصی لازم است تا ظرف تحقق آن پدیده باشد. از این رو ممكن نیست كه پدیده مادی بدون سبب مادی وجود پیدا كند و نیز هیچ پدیده مادی نمی تواند با وجود حدوث زمانی، بدون هیچ واسطه ای به عالم غیب متصل گردد.

نگارش این كتاب در شب ترویه (هشتم ماه ذی الحجه الحرام سال 1404 مصادف با دوازدهم شهریور 1363)


[1] سوره ي شعراء، آيه ي 154.

[2] نهج البلاغه، خطبه ي 192.

[3] سوره ي قمر، آيه ي1.

[4] سوره ي طه، آيه ي77.

[5] سوره ي سبأ، آيه ي12.

[6] سوره ي انبياء، آيه ي69.

[7] سوره ي قصص، آيه ي81.

[8] نهج البلاغه، خطبه192.

[9] شرح قصيده «البرده»، ص76 - 86.

[10] علل الشرايع، ص121 - 122، باب99، ح6.

[11] سوره ي شعراء، آيات43 - 48.

[12] سوره ي طه، آيات69.

[13] علل الشرايع، ص122، باب100، ح1.

[14] سوره ي رعد، آيه ي38.

[15] البراهين في علم الكلام، ج2، ص1 - 45.

[16] توحيد صدوق، ص429.

[17] ترجمه و شرح كشف المراد، ص488.